هنگامي كه آقاي گورباچف در روسيه به قدرت رسيد كسي باور نميكرد كه تحول عظيمي در راه هست. يادم هست كه امام(ره) تصميم گرفتند براي ايشان نامهاي بنويسند، عدهاي از مسئولان كشور ابهام داشتند. تحليل برخي از افراد اين بود كه گورباچف از دل نظام كمونيستي بيرون آمده و از كمونيستهاي با سابقه است. ظاهراً امام(ره) پس از مشورت با مسئولان و حتي اصلاح برخي از عبارات و جملات، نامه را براي گورباچف فرستادند. حوادث بعدی نشان داد حضرت امام خمینی (ره) تشخیص به موقع و درستی داده بودند، و دولت و ملت ایران از این تشخیص بهره های فراوانی بردند.
آيا آقاي اوباما هم پديدهاي از اين نوع است؟
باراك حسين اوباما
هنگامي كه آقاي بوش به افغانستان و سپس عراق حمله كرد و صحبت از جنگهاي صليبي جديد در تحليلها و ادبيات سياسي رايج گشت و حتي نخستوزير ايتاليا مسلمانان را گروهي وحشي و بيتمدن خواند، هيچكس فكر نميكرد كه شش سال بعد يك فردي سياهپوست از درون يك خانواده مسلمان، رهبري آمريكا را برعهده خواهد گرفت. اگرچه دین آقاي اوباما در پردهاي از ابهام هست و معروف شده كه ايشان مسلمان نيست، ولي مسأله اين است كه ايشان از درون يك خانواده اسلامي بيرون آمده و عمويش مؤذن يكي از مساجد آفريقاست و اغلب فاميلهايش مسلمانند. تا همينجا يك پيروزي بزرگ براي مسلمانان پديد آمده است. چه آقاي اوباما مسيحي باشد، يا حتی بيدين، بههرحال يك فردي به نام حسين رهبري آمريكا را بر عهده گرفته است؛ آمريكايي كه قصد داشت تمامي جهان اسلام را تسخير كند و تا نيمه راه هم رفته بود.
طرح عملياتي بوش
بوش پس از اشغال افغانستان با شعار مبارزه با تروريسم و اشغال عراق با شعار تحقق دموكراسي و مبارزه با سلاحهاي كشتار جمعي با فشار به ارتش اسرائيل قصد اشغال لبنان را در پيش گرفت و يك دولت ياغي را در بيروت آماده كرده بود كه به محض موفقيت اسرائيل، حزبالله را خلع سلاح كنند و سپس نيروهاي آمريكا وارد لبنان شوند و اسرائيل را بيرون كنند و لبنان هم با شعار آزادي به تسخير آمريكا درآيد، آنگاه موج بعدي حملات آمريكا به سوريه و ايران شروع شود. سوريه بين عراق و لبنان اشغال شده فشرده ميشد و احتمالاً از داخل سوريه هم كارهايي ميكردند و سوريه را ميگرفتند سپس با حملات هوايي عليه ايران و محاصره دريايي و هوايي ايران پيش ميرفتند و سرانجام تغيير رژيم در ايران و يا تسليم كردن ايران را به پايان ميبردند. با اين كار آمريكا سواحل درياي مديترانه را به مرزهاي چين وصل ميكرد و هژموني آمريكا در سطح جهان به عنوان ابرقدرت مسلط حاكم ميشد و ساختار سازمان ملل و شوراي امنيت را به نفع خود تغيير ميدادند. ولي آقاي بوش در ميانه راه بازماند، سياست خارجي منطقي ايران و مقاومت حزبالله در لبنان و عدم همراهيِ افكار عمومي مردم جهان و ملت آمريكا و دولتهاي روسيه و چين با آمريكا از عوامل اصلي شكست طرحِ آمريكا بودند، رهبري ايران با اصرار بر ايستادگي منطقي و جلوگيري از ماجراجويي و شعارهاي تندي كه بهانه حمله آمريكا به ايران را فراهم ميكرد و رايزنيهاي ديپلماتيك ايران با سولانا و اروپاييها نقش مهمي در متوقف كردن ماشين جنگي آمريكا داشت. هم ايستادگي و هم برخورد منطقي، هر دو در خنثي كردن امواج بعدي حملات آمريكاييها به ايران مؤثر بود. آمريكا طي سالهاي 2006 تا 2008 چند بار تمامي امكانات نظامي و امنيتي را براي حمله به ايران آماده كرد ولي در آستانه حمله منصرف شد. البته نقش آمادگي در نيروهاي مسلح ايران براي دفاع از ايران نيز بسيار مهم بوده است. در جاي مناسبي بيشتر اين فرضيه را تحليل خواهم كرد.
در زير نقشه كشورهايي كه قرار بوده در طرح عملياتي بوش اشغال شوند و يا تغيير رژيم داده شوند، با رنگ زرد مشخص شدهاند
آينده اوباما
بههرحال پديده آقاي اوباما از دو حال خارج نيست. يا اينكه ايشان در اثر يك برنامه كاملاً حسابشدهاي از درون نظام سياسي، استعماري آمريكا براي بازسازي چهره آمريكا بيرون آمده است و يا آنكه اوباما هم يك پديدهاي از نوع گورباچف و اصلاحات اساسي در نظام اقتصادي و سياسي آمريكاست و يا آنكه در اثر دست غيبي است. نبايد هيچ كدام از فرضيهها را رد و يا صددرصد قبول كرد، بايد منتظر علائم بيشتري بمانيم تا ببينيم چه اتفاقي ميافتد. البته من نظراتي در اين رابطه دارم ولي فعلاً زود است كه آنها را طرح كنم. آينده هر چه كه باشد و هر كدام از اين سناريوها كه درست باشد و يا نباشد؛
الف ـ اينكه يك سياهپوستي از ميان يك خانواده مسلمان، رهبري آمريكا را برعهده گرفته است، براي جهان اسلام يك پيروزي است.
ب ـ منفيگويي عليه اين اتفاق و اوباما ممكن است يك كار شتابزدهاي باشد كه همراه با خسارت براي كشورمان باشد.
اخبار زير حاكي است كه اوباما متفاوت با گذشته است:
1ـ خانم ليوني اعلان كرده است كه: دولت اوباما براي ما تهديد نيست.
2ـ چني معاون اول بوش گفته است كه: من نگران سياستهاي رئيسجمهوري باراك اوباما هستم.
3ـ آقاي اوباما در سخنرانيهاي خود تا كنون مسائل زير را اعلان كرده است:
ـ معذرتخواهي از مسلمانان.
ـ راهحل فلسطين جنگ و خونريزي نيست.
4ـ آمادگي گفتوگوي بدون پيششرط با ايران و مسكوت گذاشتن ايران در ليست دشمنان آمريكا.
نتيجه:
اتفاق مهمي در آمريكا روي داده است، مشاركت فعال و هدفمند ايران در اين حادثه نيازمند استراتژي و برنامهاي كاملاً حساب شده است و از هر نوع برخورد احساسي بايد جلوگيري كرد.
حال اين پرسشها مطرح است كه آيا بر فرض آنكه آقاي اوباما واقعاً قصد اصلاحات داشته باشد:
1ـ داراي تئوري و برنامه براي اصلاحات هست؟
2ـ آيا توانايي تحقق تئوري و برنامه خود را دارد؟
مايل هستم كه نظرات بينندگان را بدانم.
دكتر محسن رضايي